آشنایی من و بابایی
سلام گل مامان میخوام اینو برات بنویسم تا بدونی من و بابایی چطور با هم آشنا شدیم.... مامان سال 88 داشتم بکوب برای کنکور و رشته مهندسی itدرس میخوندم اون سال مامان 24 سالم بود موقعی بود که دیگه وقت شوهرم بود ولی از اونجایی که من به درسم خیلی علاقه داشتم به تنها چیزی که فکر نمی کردم شوهر بود...تا اینکه ی موقعیتی برام پیدا شد اومدن خواستگاری و تا مهریه هم پیش رفت اما از اون جایی که من زیاد به این ازدواج خوش بین نبودم همه چیز سر ی بهونه ای که بابا جان گرفت تمام شد و همیشه خدای بزرگمو شکر میکنم که به من کمک کرد توی اون لحظه هایی که واقعا بهش احتیاج داشتم دستمو گرفت..................قربونت برم خدا.......................................... خلاصه ای...
نویسنده :
فریبا
12:46